شهر عشق * عاشقانه *
| ||
|
* یادمون باشه روی شیشه دلمون حك كنیم كه دوست داشتن تاریخ مصرف نداره * ادامه مطلب بیا در میان عاشقان بهترین باشیم ، ما می توانیم عاشقترین باشیم... این عشق من و تو.... نکنی برایت میمیرم! برترین باشیم.... زندگی ام فدای تو.... عشق بالاترینیم.... عشق بر روی لبانم باشد...
که نباشی باز جایی است که از تو یادی کنم آری در قلبم از تو یاد میکنم!
کنار تو ، زندگی ام ، عشقم ، نفسم فقط تو! بی طاقتم فدای تو ، یک دنیا عزیزم از طرف عشق تو.... دو خط موازی زائیده شدند . پسرکی در کلاس درس آنها را روی ....... ادامه مطلب
ز فراق سینه سوزت غم سینه سوز دارم
گل من قسم به عشقت نه شب و نه روز دارم
به دو گونه ی لطیفت، به دو چشم اشک ریزم
که به راه عاشقی ها ز بلا نمی گریزم
مثل شمع می سوزم و تو تنها نگاه میکنی...
تو را ببینم غروب میکنی...
می مانم و آنقدر در حسرتت مینشینم تا تو را ببینم...
در آغوش گرفتن موجهای دریا بی قرارم و مثل خزان
چشم به راه آمدن بهارم....
وجودم ،تو بیا و فصل سرد وجودم را بهاری کن....
می سوزم تا تمام شوم .....
خیالی نیست که اسیرم ، تو تنها گوش کن....
بخواهی برایت میخوانم اما مرا تنها نگذار ... مرا از قفست آزاد نکن ، مرا در دشت تنهایی رها نکن ،
مرا بشکن ولی ناامیدم نکن! دلمان که میگیرد، تاوان لحظه هایی است که دل می بندیم
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم ادامه مطلب نیاز من آن گرمای آغوش مهربانت هست ، نیاز من آن شیرینی بوسه های پر محبتت است.... آرزوی من گرفتن دستان گرمت هست و کار من در این
لحظات انتظار دیدن آن چهره ماهت است.... بی قرارم عزیزم ، بی قرار دیداری دوباره با تو ، و بی قرار
آنم که دوباره با هم در شهر عشق در کنار هم قدم بزنیم
و بار دیگر خاطرات شیرینی را بر جا بگذاریم ....
کاش بودی و بار دیگر آن خاطرات شیرین با هم بودنمان را تکرار میکردیم.....
آنگاه که من بار دیگر تو را از نزدیک ببینم ، بی نیاز بی نیازم
و اگر باردیگر تو را از تمام وجودم حس کنم دیگر آرزویی
دردلم برجا نخواهد ماند.....
و در آغوش هم میباشند وقتی به عاشقانی که دست در
دستان هم گذاشته اند و در آغوش هم میباشند نگاه
می اندازم حسرت در کنار تو بودن در دلم می ماند و آنگاه
آرزو میکنم که ای کاش در کنارم بودی تا با افتخار در کنار
تو قدم میکنم که بگویم که آری من نیز عاشقم و به
داشتن چنین عشقی افتخار میکنم......
خنده های عاشقانه ات است....
فصل زمستان و بهارم....
بهار فصل را ، در برابر باد سرد فاصله می ایستم تا لحظه
به تو رسیدن و در آغوش تو آرام گرفتن ، فرا رسد!
نمی دانی که بدجور دلتنگ تو هستم ای نازنینم و نمیدانی
که چقدر دلم برای صدای قدمهایت ، راه رفتن در کنارت ،
بوسه بر لبانت ، دست گذاشتن در دستانت و نگاه به
چشمانت تنگ شده است.....
و باز باید این انتظار تلخ را پشت سر بگذارم تا لحظه ای که
ماه ها در انتظار آن بودم فرا رسد! آری لحظه ای که من
عشقم را با تمام وجود احساس خواهم کرد.... وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . ادامه مطلب همیشه با همان ترانه ای که با آن اشک میریختی ، اشک میریزم و آرام می شوم!
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |